سریال «پدر» که این روزها از شبکه دوم سیما پخش میشود از دو جنبه متنی و فرامتنی قابل بررسی است. جنبه فرامتنی به نویسنده و جایگاهش بازمیگردد. در تیتراژ سریال نام «حامد عنقا» به عنوان طراح و نویسنده مطرح است. قبل از بررسی محتوایی، اگر همین اسم مورد ارزیابی قرار دهیم به چند پرسش بدون پاسخ خواهیم رسید.
اگراز مسئولان سیما بپرسیم که «حامد عنقا» چگونه وارد رسانه ملی شد و چگونه نویسنده سریالهای روتین تلویزیونی شد، هیچ کدام پاسخی درخوری ارائه نخواهند داد و برای مخاطبان رسانه ملی مشخص نیست که چطور که فرد ناشناختهای بدون هیچ پشتوانه حرفهای، ناگهان به نویسنده دائمی تلویزیون تبدیل میشود. درباره این وضعیت فقط میتوانیم به یک جمله اکتفا کنیم که او یکی از دویست و پنجاه نفری است که بابت انتصاب دوباره علی اصغر پورمحمدی عزل شده در دوره ضرغامی، نامه تشکرآمیزی برای سرافراز منتشر کردند.
نکته مهم در مورد عنقا این است که ایشان بواسطه همان مسائلی که از ادامه طرح آن امتناع میکنیم، پس از حذف محمد خزاعی، از اجرای برنامه «سینما دو»، سکان هدایت این برنامه را در دست گرفت. وی مدتی این برنامه را به صورت هفتگی اداره کرد. ایشان در حوزه سینما، هیچ اثر ثبت شدهای ندارد. یعنی توانایی حضور در عرصه سینما را ندارد، اما به عنوان مجری یک برنامه سینمایی برگزیده شد و از ابتدای جشنواره سال گذشته کاملا مشخص بود که به قصد ترور فیلم حاتمیکیا، شمشیر تیزش را زیر عبا پنهان کرده است. در واقع ترور فیلم حاتمیکیا و هجویه خواندن «به وقت شام» در برنامه «سینمادو» اتفاق افتاد و رضا رشیدپور به عنوان سمبل این جریان شناخته شد. در واقع جناب حاتمیکیا باید از مجری سینما دو و حامد عنقا به خدا پناه میبرد.
عنقا بدون آنکه سابقه اجرای برنامه تلویزیونی داشته باشد و بواسطه رابطه با یکی از مدیران وقت، به عنوان مجری یک برنامه سینمایی انتخاب شد، و میزانسن تهاجم به بزرگانی همچون حاتمیکیا، نوعی اعتبار تراشی برای جایگاه خودش تفسیر خواهد شد.
اگر بخواهیم کارنامه عنقای فیلمنامه نویس را بررسی کنیم، توصیف او در یک جمله بسیار آسان است؛ «از پیش شکست خورده». عنقا سال ۱۳۸۷ در مجموعه سریال «خانه قدیمی» مدیر تولید بود، ناگهان کارگردان سریال «به همین سادگی» شد که میتوان عنوانی یکی از بدفرمترین سریال های قرن را به آن نسبت داد و ناگهان با جهش جایگاه، به فیلمنامهنویس سریال «نردبام آسمان» ارتقا یافت که این سریال را هم میتوان یکی از کم بازخوردترین تولیدات سیما در دهه هشتاد برشمرد. این روند ناموفق با سریال «قلب یخی» در شبکه نمایش ادامه یافت و منجر به ورشکستگی «سید کمال طباطبایی» تهیهکننده سریال شد.
تنهایی لیلا امتداد حیات ناموفق هنری وی بود اما سریال انقلاب زیبا در سال ۱۳۹۳ با فیلمنامه وی و بهرنگ توفیقی پخش شد که فقط میتوان به اظهار نظر یکی از مجریان و مدیران شبکههای سلطنت طلب اشاره کرد که در برنامه شبانهاش گفت : «یکی از بهترین سریالهای جمهوری اسلامی است که من هر شب نگاه میکنم. تمامی رسانههای خارجنشین سلطنت طلب عاشق سریال شدند، چون متن و محتوای اثر به شکل زیرپوستی سلطنت طلبان را استحاله میکرد و دلیل تقدیر رسانه ملی از این سریال کماکان نا مشخص است.» با این همه هر بار که سریالی از او در مقام نویسنده پخش میشود، موجی از اعتراضات در رسانهها منتشر میشود، اما مدتی که میگذرد و حواشی فروکش میکند دوباره با سریال تازه به رسانه ملی بازمیگردد.
اگر سلطنت طلبان برای انقلاب زیبا و استحاله تصویر خودشان مسرور و خوشحال بودند، سریال «پدر» موجب دلگرمی طیف وسیعی از آقازادههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و... و. انواع اقسام آقازادههای دیگر خواهد شد.
روایت این سریال با استفاده از ترفندها و المانهای نمایشی گل درشت از حامد (سینا مهرداد) میخواهد یک قهرمان منحصر به فرد به مخاطبش ارائه دهد. مخاطبی که یک آقازاده تمام عیار است و آقازادگیاش را مولفان، در متن سریال به رخ مخاطبان میکشند. لیلا دختر جوانی که نقش اصلی سریال را بازی میکند، شیفته حامد میشود و از سوی دیگر مسعود پسر عمویش تنها همدم لیلا از دوران کودکی، تصور میکند روزی با لیلا ازدواج خواهد کرد. مسعود وقتی متوجه میشود که دخترک دلبسته فرد دیگری است اور ا تعقیب میکند و متوجه میشود که او به حامد علاقهمند است. مسعود به محل کار حامد میرود و با او درگیر میشود، همکاران حامد به جای او با مسعود درگیر میشوند و نیروی انتظامی همکاران حامد را بازداشت میکند.
حامد تلاش میکند موضوع را حل و فصل کند، اما مسعود در مقابل پدر، عموی ودختر عمویش لیلا، برای رضایت دادن، صد میلیون تومان از حامد طلب میکند. در سکانسهای کلانتری، ظاهر مسعود صدمهای ندیده و بینی او کمی قرمز شده است. اصل موضوع اشکال فنی، قضایی و انتظامی عجیبی دارد، اما با ظاهری که در سریال از مسعود میبینیم، همکاران حامد با وثیقه ۲۰ الی ۵۰ میلیون تومانی آزاد خواهند شد و بر اساس میزان صدمهدیدگی مسعود، دادگاه با مبلغی معادل وثیقه فیصله پیدا میکند. اما مسعود برای رضایت دادن ۱۰۰ میلیون تومان از حامد طلب میکند و او برای آزادی دو همکارش با فردی به عمو، سریدار کمپانی پدرش، تماس میگیرد تا دسته چکش را بیاورد و یک چک تضمینی ۱۰۰ میلیونی را به مسعود بابت گرفتن رضایت میدهد. در واقع نوع شخصیت پردازی حامد شباهت عجیبی به آقازادههایی دارد که در جامعه ایرانی طی سه دهه اخیر بشدت منفور هستند.
آقازاده سریال برای یک درگیری ساده و کوچک که آن چنان حاد نیست، حاضر به کشیدن صد میلیون تومانی است و سریال با المانهایی خاص، مثل کمکهای مالی پدر حامد به دانشگاه محل تحصیل او به صورت ظریف و نمایشی، آقازادگی او را ستایش میکند.
طبیعی است که مردم با دیدن چنین سمبلی به جای آنکه به رفتارها و کنش توام با شعار حامد علاقهمند شوند، نسبت به این شخصیت تنفر پیدا میکنند. همین وضعیت نمایشی که میان حامد و لیلا جاریست، کپی نازلی از فیلم دلشکسته (علی روئینتن) است. اما امیرعلی دوران فیلم دلشکسته، مظهر عدالت، ساده زیستی و مبارزه با جهل است. به همین دلیل دلشکسته به پرفروشترین فیلم شبکه نمایش خانگی تبدیل شد و در هر هفته توسط یکی از شبکههای تلویزیونی پخش میشود. این فیلم آنقدر روی تودههای مختلف جامعه تاثیر گذاشت که موجب محبوبیت فرزندان شهدا و طیف بچه مذهبیها در دانشگاههای کشور شد.
اما سریال «پدر» کارکردی معکوس دارد و به دلیل تمرکز روایی سریال بر بورژوازی آقازادهانگارانه شخصیت اصلی، مخاطب را از این شخصیت دلزده میکند و با توجه به موضعگیری صریح جامعه نسبت به آقازادهها، ابعاد سمپاتیک را نسبت به شخصیتهایی با چنین مشی و روش منفی خواهد کرد. به همین دلیل در ابتدای این متن به سابقه حامد عنقا اشاره کردیم و سئوال و ابهام بزرگ این است که چنین افرادی چگونه هر کاری دلشان میخواهد در مجموعه سیما انجام میدهند و هر فیلمنامهای را دلشان میخواهند با کپی برداری از یک فیلم سینمایی محبوب مینویسند و در این میان هزاران هزار استعداد فیلمنامه نویسی که آثار خوبی را بایگانی کردهاند، فرصت و امکان فعالیت برایشان فراهم نیست. به هر حال آقازادگی از متن به نمایش تسری پیدا میکند و این انحصارگرایی، زمینه بروز آقازادگی در عرصه تولید و نمایش میشود.
*مشرق
ارسال نظر